لحظههای ناب انتظار در سینمای ایران + تصاویر
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۲۸۸۳۵۹
شاید این یکی از کلیشهایترین سوژههای رسانهای باشد که همزمان با یک مناسبت ملی و یا مذهبی در تقویم، سراغ بازخوانی سهم آن از تولیدات سینمای ایران برویم. بهخصوص در سوژههای حساس اما در عین حال مغفولی مانند «مهدویت» که طی چهاردهه گذشته بارها درباره فقدان تولیدات متناسب و درخور پیرامون آنها مطالب متعدد نوشته و یا گفته شده است.
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بیشتربخوانید
گریه واقعی طلبهها در زمان سخنرانی بازیگر نقش امامبا این همه اما این بار و همزمان با نیمه شعبان خالی از لطف ندیدیم که به جای بازخوانی و افسوس برای نداشتهها، مرور و نگاهی متفاوت به نیمه پر لیوان داشته باشیم و برشهایی از بازنمایی مفهوم «انتظار» در فیلمهای ماندگار سینمای ایران را مورد بازخوانی قرار دهیم.
آنچه در این گزارش مختصر مرور میکنیم، طبیعتاً در حوصله یک بازخوانی فوری و به تعبیری یک خاطرهبازی با سکانسها و لحظههایی است که در حافظهمان ثبت شده است؛ از آنجایی که پرداخت مستقیم به حضرت ولیعصر (عج) در سینمای ایران جز در تجربههای خاصی همچون انیمیشن سینمایی «شاهزاده روم» نمونه قابل ارجاعی ندارد، تصمیم گرفتیم همزمان با نیمه شعبان سراغ بازنمایی مفهوم «انتظار» در تولیدات سینمای ایران برویم و با این ملاک پنج فیلم را در این گزارش مرور کردهایم.
شاید این مفهوم و این احساس با یادگارهای دیگری هم در ذهن شما ثبت شده باشد و این فهرست میتواند انتخابهای دیگری را هم در خود جای دهد. سکانسهایی که غالباً با بغضی شیرین به تماشای آنها نشستهایم و بازبینی گاه بهگاه آنها هم شاید چشمانمان را تر کنند اما این بغض از جنس سکون و سکوت نیست؛ این «انتظار» معنای «نشستن» ندارد.
قدمگاه؛ تجربه یک گناه جمعیدر میان فیلمهای سینمای ایران، «قدمگاه» یکی از مهمترین تجربهها در زمینه ارجاع به فرهنگ انتظار و مهدویت بهحساب میآید. داستان فیلم درباره جوانی ساده به نام رحمان با بازی بابک حمیدیان است که در آستانه جشن نیمه شعبان در انتظار ادای آخرین نوبت از یک نذر سالیانه است که بهمدت ۱۰ سال به آن پایبند بوده است. او بهواسطه مکاشفهای در یک زیارتگاه که به نام «قدمگاه» در میان اهالی شناخته میشود، تصمیم به جستجو برای یافتن هویت واقعی خود میگیرد و سرانجام به واقعیتی دردناک درباره گذشته خود و ظلمی که از سوی اهالی روستا در حق مادرش روا شده پی میبرد.
یکی از مهمترین مضامینی که در فیلم مطرح میشود، گناه جمعی است. اهالی روستا همه نسبت به رحمان احساس گناه میکنند و خود را بابت اتفاقی که برای مادر او در روستا رقم خورده است، لایق سرزنش میدانند. استیصال جمعی این افراد که خود نسبت به گناه خود واقف هستند اما گویی راه گریزی برای رهایی از بار سنگین آن پیدا نمیکنند یکی از نکاتی است که در فرهنگ انتظار و درباره انسان در دوره آخرالزمان هم به آن اشاره شده است. فیلم از این منظر اشارهای غیرمستقیم به استیصال بشر امروز و نیازمندیاش به ظهور یک منجی دارد.
محمدمهدی عسگرپور در مقام کارگردان این فیلم سینمایی، در تشریح نسبت این فیلم با موضوع مهدویت گفته است: «بازیابی هویت مخدوششده، پیام ظهور است که در پایان، بیننده به آن میرسد. هنگامی که فیلم را در کسوت تماشاچی، نه کارگردان، دیدم آن بخش هویتیابی فرد برایم جذاب بود، زیرا مخدوش بودن هویت، شامل بسیاری از انسانهای عصر غیبت میشود چون جریانی به اتفاق آدمهای بیتقصیر یا کمتقصیر در پدید آمدن بیهویتی انسانها شریک هستند لذا در این فیلم رایحهای از وجود امام عصر (عج) بهعنوان ناجی بشریت خسته از دود و آهن مشاهده میشود.»
در میان سکانسهای ماندگار فیلم «قدمگاه» میتوان به یکی از سکانسهای پایانی فیلم با بازی درخشان بابک حمیدیان اشاره کرد، رحمان که حالا واقعیتها برایش عیان شده است، در جشن نیمه شعبان علامت به دوش میگیرد و در میان اهالی روستا آنرا میچرخاند؛ اهالی در بهت به او خیره شدهاند و از علامتی که بردوش دارد، تبرک میجویند.
بوی پیراهن یوسف؛ شکواییهای از یک منتظرابراهیم حاتمیکیا اساساً فیلمسازی علاقهمند به نشانهها و نمادهاست؛ چه آنجا که پلاک و چفیه به دست حاج کاظم میدهد و چه آنجا که سرآغاز گزارشهای مأمور امنیتیاش از «هوالقاهر» به «هوالحبیب» میرسد. طبیعی است که وقتی او با این نگاه نام یکی از فیلمهایش را «بوی پیراهن یوسف» میگذارد، از ابتدا قصد کرده است نگاهی نمادین به مفهوم انتظار داشته باشد.
حاتمیکیا خودش در جایی گفته بود: «از من پرسیدند چرا درباره امام زمان (عج) فیلم نمیسازی و گفتم که ساختهام؛ همین «بوی پیراهن یوسف» حتماً که نباید مستقیماً سراغ یک موضوع بروم. این فیلمی بود که تصور مرا از مفهوم انتظار مشخص میکرد.»
این فیلم روایتی از دایی غفور با بازی درخشان علی نصیریان ارائه میکند که سالهاست چشم به راه بازگشت فرزندش جبهه جنگ است؛ فرزندی که همه اصرار دارند به شهادت رسیده اما او در مقام پدر باور دارد که «یوسف» ش هنوز زنده است و روزی بازخواهد گشت.
بیتردید شما هم با شنیدن نام فیلم «بوی پیراهن یوسف» پیش از هر چیز، موسیقی ماندگارش را در ذهن مرور میکنید اما در میان سکانسها و لحظات شاخص فیلم نمیتوان بازی قدرتمند و تأثیرگذار علی نصیریان در سکانس گفتگوی او با سنگ مزار خالی فرزندش را از یاد برد. آنجا که او مستأصل از همه جا، شکایت پیش فرزندش میآورد و با بغض خطاب به او میگوید: «میبینی یوسف؟ میبینی چه کردی؟ یوسف من بیا… من این حرفامو به کی بگم یوسف؟ من توی گوش کی نجوا کنم یوسف؟ این انصافه؟ این انصافه؟ خب خودتو به من نشون بده، من که میدونم این تو نیستی.... تو کجایی؟ تو شکم کوسه؟ من با این دل چه کنم؟ من این غصه را با کی تقسیم کنم؟»
مارمولک؛ آب و جاروی کوچههاشاید تعجب کنید که نام فیلم کمدی «مارمولک» با تمام حواشی و سوءتفاهمهایی که در مقطع تولید و اکران آن رقم خورد را در این بازخوانی آوردهایم اما حتماً تأیید میکنید که یکی از پراحساسترین گیراترین تصاویر از جشن نیمه شعبان در یک فیلم سینمایی را در همین ساخته کمال تبریزی شاهد بودهایم.
تبریزی فیلم این فیلم را با فیلمنامهای از پیمان قاسمخانی و البته ایدهای از منوچهر محمدی در مقام تهیهکننده، مقابل دوربین برد و درخشش پرویز پرستویی در نقش اصلی هم باعث شد که فیلم به یکی از پرمخاطبترین فیلمهای سینمای ایران بدل شود.
از نکات قابلتأمل فیلم که بهرغم تمام حواشی سالها بعد بریدهای از سخنان رهبر انقلاب در تأیید آن باعث تغییر نگاهها نسبت به آن شد، سکانسهایی است که در اوج فضای کمیک و طنز، مخاطب را با مفاهیمی جدی مواجه کرده و او را به فکر وامیدارد؛ مانند سکانس سخنرانی اجباری رضا مارمولک برای زندانیان که در آن به زبان خودش از «معرفت خدا» سخن میگوید.
زاویه نگاه فیلم به مفهوم انتظار و کارکرد روحانیت در دوران غیبت برای ایجاد محبت و علاقه کردن در میان مؤمنان، مضمونی است که در طول فیلم جاری است و در سکانس پایانی به اوج خود میرسد؛ آنجا که مأموری که در تعقیب رضا مارمولک بوده است، متوجه تحول او میشود و میگوید دیگر نیازی به دستبند نیست. همزمان یکی از محلیهای خوشصدا شروع به خواندن قطعه «کوچه لره سو سپمیشم» اهالی را برای جشن نیمه شعبان مهیا میکند. قطعهای تأثیرگذار به زبان آذری که اینگونه از چشمانتظاری برای رسیدن یار میگوید: «کوچهها را آب و جارو کردهام، وقتی یار میآید گرد و خاک نشود، طوری بیاید و برود، که بین ما حرفی (دلگیری) نباشد…»
میهمان داریم؛ وقتی «آقا» میآیدمحمدمهدی عسگرپور که پیشتر در فیلم سینمایی «قدمگاه» تلاش کرده بود روایتی تصویری از فرهنگ انتظار برای رسیدن منجی ارائه کند، باردیگر در فیلم «میهمان داریم» این مضمون را بهصورتی غیرمستقیم به تصویر درآورد. عسگرپور البته در این فیلم سراغ روایت یک خانواده شهید رفته است که تعامل آنها با تنها فرزند جانبازشان چالشهایی را برایشان بهوجود آورده است. نقشآفرینی پرویز پرستویی و بهروز شعیبی در این فیلم سکانسهایی تماشایی از بگومگوهای صریح یک پدر و پسر بر سر آرمانخواهیهایشان به تصویر درآورده است.
آنچه فیلم را در دسته فیلمهای مرتبط با فرهنگ انتظار قرار میدهد اما پایانبندی متفاوت آن است. خانواده آقاابراهیم در فصل پایانی فیلم در انتظار رسیدن مهمانی بزرگوار هستند که حضورش آنقدر برای فیلمساز حائز اهمیت بوده که تام فیلم را «میهمان داریم» گذاشته است. در پایان فیلم شاهد سکانسی از ورود این مهمان به خانه هستیم و دوربین از زاویه نگاه او به بخشهای مختلف خانه سر میزند. همزمان صدای آقاابراهیم را میشنویم که دارد از زندگیاش برای او میگوید.
درباره اینکه مهمان این خانواده کیست؟ عسگرپور اینگونه توضیح داده است: «خانواده فیلم «میهمان داریم» یک دایره اعتقادی اطراف خود دارند که بر اساس قرائن و مرام آنها است. معمولاً با وجود چنین مسائلی و توجه به این قرائن نباید بیشتر از دو یا سه گزینه برای میهمان خانواده در نظر بگیرید. برخی میگویند مقام معظم رهبری است، برخی دیگر اعتقاد دارند امام زمان (عج) و تعدادی هم گمان میکنند یک فرشته خاص از جانب خدا. خیلی ندیدم خارج از این موارد اشارهای داشته باشند. به هر حال این دایره ارزشی این خانواده است. اما من تلاش کردم از جامعهای که صفر و صدی است فاصله بگیرم و ذهنها را اینگونه پرورش ندهم.»
اینجا چراغی روشن است؛ دری که دیگر بسته نمیشودسیدرضا میرکریمی از سینماگرانی است که بهخوبی دست روی مضامین دینی و اعتقادی میگذارد و غالباً هم روایتی ملموس از آدمهای تنهایی ارائه میکند که نسبت به اعتقادات و باورهای قلبی خود و البته روابطشان با دیگران با تردیدها و چالشهایی مواجه هستند. در میان فیلم او اما تجربه «اینجا چراغی روشن است» تجربهای متفاوتتر محسوب میشود.
این فیلم در قیاس با دیگر فیلمهای میرکریمی، فضایی بهشدت نمادین دارد و هر چند بهظاهر داستان یک امامزاده و متولی سادهدلش را روایت میکند اما هم در طول روایت و هم در پایانبندی، تلاش دارد فضایی فراواقعی به آن بدهد.
داستان «اینجا چراغی روشن است» درباره جوانی به نام «قدرت» با بازی حبیب رضایی است که همراه با متولی یک امامزاده در حاشیه یک روستا زندگی میکند. وقتی متولی عازم سفر میشود، قدرت که به ظاهر سادهدل است، شروع به بذل و بخشش اموال امامزاده برای رفع مشکلات اهالی روستا میکند تا جایی که دیگر چیزی از امامزاده باقی نمیماند. قدرت در فراز پایانی فیلم عازم سفر میشود تا به دیدار فرد بزرگی که او خودش «آقا» خطابش میکند، برود.
میرکریمی درباره رویکرد خود در ساخت فیلم با ارجاع به مضامین مذهبی به نکته جالبی اشاره کرده و میگوید: «من یک نکته را از خیلی از فیلمسازها از جمله فلینی یاد گرفتهام که بعضی وقتها اگر قرار است حرفی در فیلم مطرح شود بهتر است از سوی کسی گفته شود که به آن اعتقاد ندارد. در «اینجا چراغی روشن است» دزدی که میآید میگوید امامزاده خودش جای خوبی دارد، نیازی به این چیزها (وسایل امامزاده) ندارد؛ او در واقع دارد حرف ما را در فیلم میزند.»
یکی از سکانسهای به یادماندنی فیلم لحظهای است که قدرت از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که دزد، همه داروندار امامزاده را با خود برده و حتی در چوبی آن را هم از جا کنده است! قدرت اما با خوشحالی روی جای خالی چارچوب در امامزاده بر روی دیوار دست میکشد و میگوید: «چه قشنگ شدها… میگفت چرا هی در رو میبندین… حالا دیگه نمیشه بست.»
منبع: مهر
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: سینمای ایران مهدویت اینجا چراغی روشن بوی پیراهن یوسف جشن نیمه شعبان سینمای ایران فرهنگ انتظار میهمان داریم اهالی روستا سکانس ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۲۸۸۳۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۵ معلم از ۵ دهه ؛ از پرویز فنیزاده تا رضا عطاران
به گزارش تابناک به نقل از همشهری آنلاین، در دهه پنجاه مهمترین شمایل معلم پرویز فنیزاده در «رگبار» بود و در اواخر این دهه فرامرز قریبیان در «جنگ اطهر» نقش معلم انقلابی را ایفا کرد. شاید بتوان گفت تنها در دهه شصت تعداد قابل توجهی کاراکتر معلم به فیلمهای ایرانی راه پیدا کردند؛ از خسرو شکیبایی در فیلم «رابطه» تا هما روستا در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» و علی نصیریان در «جادههای سرد» و مجید مجیدی در فیلم «شنا در زمستان»، چند نمونه از پرداختن سینمای دهه شصت به شخصیتهای معلمند. از دهه هفتاد از تعداد فیلمهایی که معلمها در آنان نقش محوری ایفا میکردند، کاسته شد. آنچه پیش رو دارید مروری است بر ۵معلم بهیادماندنی سینمای ایران در طول ۵دهه.
دهه پنجاه؛ آقای حکمتی (پرویز فنیزاده در فیلم «رگبار»)
بهیادماندنیترین تصویر معلم در سینمای قبل از انقلاب که معمولا عنایتی به حرفه معلمی نشان نمیداد. در فیلم «رگبار» آقای حکمتی معلمی است که به محلهای در جنوب شهر آمده است. مدرسه مهمترین و محوریترین لوکیشن فیلم «رگبار» است و فیلمساز تصویری دقیق و پرجزئیات از فضای آموزشی مدارس در ابتدای دهه پنجاه ارائه میدهد. ادارهکردن کلاسی شلوغ با پسربچههایی شیطان مهمترین مشکل آقای حکمتی در نیمه اول فیلم است. فیلم با علاقهمندی آقای حکمتی به عاطفه، خواهر یکی از دانشآموزان، وارد فضایی عاطفی میشود و درنهایت هم با انتقال از مدرسه و ترک محله به پایان میرسد. معمولا به انبوه تمثیلها و استعارهها در فیلم «رگبار» اشاره میشود و آنچه کمتر به آن توجه شده، تصویر ملموس معلمی است که نمیخواهد تن به آنچه هست بدهد. آقای حکمتی یکی از ملموسترین غریبههایی است که نویسنده و کارگردان «رگبار» در طول دوران فعالیت هنریاش آفریده است.
علی ناصری، معلم زیستشناسی در فیلم «دبیرستان» (۱۳۶۶) با ایفای نقش بیژن امکانیان، در دههای که تعداد زیادی از شخصیتهای سینمای ایران معلم بودند، به چند دلیل شاخص و بهیادماندنی است؛ معلمی که خود سابقه اعتیاد داشته و مثل بیشتر معلمهای سینمای ایران در دهه شصت آرمانگراست و میکوشد شاگردانش را از دام اعتیاد بیرون بکشد. فیلم بهعنوان ملودرامی تلخ، یکی از موفقترین آثار سینمای ایران در دهه شصت است که سال۶۶ سینماروهای زیادی را در شهرستانها جذب سینما کرد. شخصیت سمپاتیک معلم و نحوه برخورد و تعاملش با شاگردان و چهره بیژن امکانیان بهعنوان یکی از بازیگران مهم دهه شصت، تصویری از «دبیرستان» برای سینماروهای دهه شصت ساخت که دوستداشتنی و تأثیرگذار بود.
رامین پرچمی در فیلم «ضیافت» تنها کسی از رفقای دبیرستانی است که از محلهاش نمیرود و نخستین نفری هم هست که به کافه ماطاووس میآید تا به عهدی که سالها پیش با رفقا بستهاند وفادار باشد. بین شخصیتهای فیلم «ضیافت»، رامین پرچمی معلم است؛ معلمی که سطح زندگیاش از همه رفقا پایینتر است و ازدواج نکرده و راز علاقهاش به منیر خواهر عبد(پارسا پیروزفر) را هم مکتوم نگاه داشته است. در فیلمی که فرصت کافی برای پرداختن به همه حاضران در کافه ماطاووس ندارد و از نیمه دوم بیشتر بر علی یزدانی (فریبرز عربنیا) و رامین (بهزاد خداویسی) متمرکز است، شخصیت رامین پرچمی بهعنوان معلمی شریف بیشتر در یادها میماند؛ معلمی که پاسدار رفاقت است و گذشته را فراموش نکرده است.
تصویری طنز آمیز از معلم در فیلمی کمدی که پرفروش و پرتماشاگر از کار درآمد. رضا عطاران در «ورود آقایان ممنوع» تصویری از معلم در سینمای ایران به نمایش می گذارد که مسبوق به سابقه نبود.مدیر یک مدرسه دخترانه خصوصی با ورود آقایان به مدرسه خود شدیداً مخالف است، اما وقتی دبیر شیمی دانش آموزان المپیادی به علت زایمان، شش ماه مرخصی میگیرد، مجبور میشود تا یک دبیر جایگزین به دبیرستان بیاورد؛ ولی تلاش وی برای یافتن دبیر المپیاد زن در میانه سال تحصیلی بیفایده است و وی مجبور است یک مرد را به عنوان تنها گزینه بپذیرد تا از رقابت المپیاد جا نماند اما ورود این آقای معلم مجرد و بیدستوپا، و شیطنت دختران دانشآموز، و تجرد خانم مدیر جدی و بداخلاق که تا به حال خواستگاری نداشته، باعث ایجاد اتفاقات بسیار خنده داری میشود. دختران دانشآموز دست به یکی کرده و با کمک پدر یکی از دانش آموزان، اردویی را تدارک میبینند تا این دو مجرد میانسال را در روبهروی یکدیگر قرار دهند. رضا عطاران در «ورود آقایان ممنوع» یکی از بامزه ترین شخصیت های معلم سینمای ایران را ساخته است.
منبع: همشهری آنلاین